خاطره تلخ
سلام پسر نازمون یه اتفاق خیلی خیلی بد برات افتاد
من تو رو بابا تو خونه تنها گذاشتم
بابا هم حواسش بهت نبود و تورو چند لحظه ای به حال خودت گذاشته بود تو هم خورده بودی زمین و طرف راست صورتت کاملا کبود شده بود و داخل سفیدی چشمت هم یه خون مردگی بزرگ بود
نمی دونی که ما اون شب تا صبح چقدر حالمون بد بودو وقتی تو صورتت نگاه می کردم تا صبح اشک از چشمام سرازیر می شد
واقعا خاطره تلخی بود ولی من و بابا تصمیم گرفتیم تا این خاطره تلخ رو تو وبلاگت بزاریم و ثبتش کنیم تا همیشه مراقبت باشیم تا دیگه هیچوقت و هیچوقت و هیچوقت از اینجور اتفاق های بد برای تو نازنینمون نیفته
صبح همون روز با عزیزجون بردیمت پیش متخصصت اقای دکتر پاچناری و اون وقتی تورو دید خیلی ناراحت شدو تو رو معاینه کرد و گفت مشکلی پیش نیومده ضرب خوردگی بعد از چند هفته از بین میره و خونمردگی درون چشم هم تا سه ماه بعد خود به خود ترمیم شده و ازبین میره چند تا دارو بهت داد استامینیفن و سرماخوردگی وگفت دندونات داره سیاه میشه و برات قطره مولتی ویتامین میم تجویز کرد
*همین جا به همه مامان هایی که بچه هاشون تازه دندون درآوردن توصیه میکنم تا از این مولتی ویتامین به جای قطره هایی که بهداشت میده استفاده کنند تا دیگه نیازی به مسواک زدن نی نی بعد از دادن قطره نداشته باشند*
و ما خیلی خوشحال شدیم و همه چیز بصورت اول بازگشت
ولی من هنوز ته قلبم از دست بابا ناراحتم که چرا نتونسته ازت مراقبت کنه یا بهم زنگ نزده تا من زودتر به خونه برگردم و خیلی کارهای دیگه که میتونسته انجام بده و کوتاهی کرده.