اندراحوالات زندگی
سلام عزیزم اینروزها یه خیلی خیلی سرد همچنان منتظر بارش برف هستیم و بی فایده انگار از برف فقط سرمایش مال ماست.
این روزا دور خونه میچرخم و یهویی وایمیستم جیغ میزنم کلی میخندی کیف میکنم باهات که بازی میکنم میفهمی و خوشت میاد چقد این یک سالگیه زندگیت قشنگ بوده راه میری دیگه اصلا دلت نمبخواد چهاردست و پا بری تسبیح باباتو میگیری دستت توخونه راه میری خیلی جیگر میشی دستتاتو باز میکنی سینه و شیکمت و میدی جلو ادم میخواد درسته بخورتت به دلیل مسايل فنی تو این پست عکس ندارم بزارم امشب یه کار خیلی بد کردی قرص سرماخوردگی بزرگسالان رو زمین بود منم که این فیس بوک نمیزاره که اصلا حواسم نبود فک کردم یکیشو خوردی حالا از مامان بگیر تا اورژانس 115به همه زنگ زدم تا خیالم راحت شد.
راستی پنج شنبه هم برای اولین بار یه ماهی زنده گنده دیدی و بهش دست زدی خودمونیما یکمم ترسیده بودی خب البته من که زهرم اب شده بود. باباهم رفت واسه کل سال دیگه واست پوشک خرید (داریم احتکار میکنیم ) چیکارکنیم خوب وقتی هیشکی به روش نمیاره قیمتها روزبه روز میره بالاادم مجبور میشه خو .
این روزها خیلی خیلی شلوغ میکنی مخفیگاهت هم که لو میره جاشو عوض میکنی مثلا :قبلا پشت مبل بود الان میبری میندازی یه جای دیگه اسباب بازیهاتو لباساتو دستکش های طرفشویی و کیف پول و قاشق و چنگال دوروزم طول کشید تا تونستم جاتو پیدا کنم خلاصه بلایی شدی واسه خودت.
بردیمت با بابا واسه واکسن یک سالگیت بهداشت معاینه قدووزنت که خوب بود همه چی نرمال و طبیعی قد80 وزن12/250 گرم منتها واکسنت تموم شده بود گفتن سه شنبه هفته دیگه خلاصه خوب ایندفعه در رفتی . نمیدونم چرا کش همه شلوارات شل شده هی از کمرت میفته.