پسر نازم امروز عزیزجون برات بیسکویت مادر خرید و تو برای اولین بار بیسکویت مادر خوردی خیلی هم خوشت اومد دوست داشتی خاله شکوفه و خاله لیلا ( البته دوست جونایه مامانی ) اومده بودن و خاله شکوفه انقد بغلت کرد و راه بردت و برات شعر خوند تا تو رو سینه اش خوابت بردمنم بردمت بالا پیش عزیز جون اخه ما طبقه پایین خونه عزیز جون اینا زندگی میکنیم و تو کلی خوش به حالته و اگه یه روز اقا جون علی و عزیز جون رویا و خاله شقایق و دایی مجید و نبینی اون روز تا شب بی قراری و همش گریه میکنی فدات بشم من که عاشق ددر رفتنی پشت سر همه گریه میکنی حتی گربه الهی فدات بشم من فداشه چشات بشم من. ...