ما اومدیم
سلام سلام سلام
نمیدونم چرا تو این مدت من اصلا نیومدم به کوچولویه مامان وبلاگش سری بزنم البته الان دیگه خیلی بزرگ شدی تولد چهارسالگیتم گرفتیم الان تو پنج سالی میبینی مامانی چی چی من چقد زود عمر ما میگذره مامان شمع تولد 27 سالگیش و فوت دایی نینی دار شد یه پسر ناز به اسم سامان چاره جو ما هم که یه مسافر کوچولو سه ماهه دیگه تو راه داریم که ارزومنه دختر بشه و یه ابجیه ناز به اسمه طنین یا رها واسه تو ...
نمیدونم چرا عکسهای قبلی که تو وبلاگت گذاشتم هیچکدوم باز نمیشه فک میکنم تو این یه سال اون سایتی که عکسهات و اپلود میکردم بسته شدم چون اون موقع ها که نشون میداد.
تو این روزا تو برای اولین بار رفتی مهدکودک تو چهارسالگی بهت خوش میگذشت حالا از اول مهر دوباره شروع میکنی ...
الان دیگه وبلاگ و فیس بوک رفته کنار همه رفتن سمته لاین و اینستاگرام واسه ثبته خاطراتشون خوب زحمتش کمتره علم هم که داره روز به روز پیشرفت میکنه واسه همین مامانی خانمت بیشتر اونجاها فعالیت میکنه واسه همینه که اینجا رو به روز نمیکنه . خب من برم دیگه فدات بشم جیگرطلایه من بای