اولین سرماخوردگی
سلام طاهای من عمر من جون من زندگی من مریض شدی چند روز سرماخوردی خیلی ناراحت و عصبی شدی همش مامانی و اذیت میکنی همش بغل میخوای با اون صدای قشنگت میگی مامان من دیوونت میشم.... قربونت برم من بردیمت دکتر با بابایی اینم داروهاته داروهم نمیخوری دونفری دست و پات و میگیریم با بدبختی بهت دارو میدیم خیلی نگرانتیم اخه دندونم داری درمیاری اسهالم شدی هر بار بازت میکنم پی پی کردی، فدات بشم من لاغرم شدی البته از نظرمن بیتابی ،غذا هم خوب نمیخوری همش از دهنت درمیاری... تروخدا واسش دعا کنین زود خوب بشه
اینا اون اذیتایی بود که میگفتم ..البته بخشیش اول سرگیتار مامان و داری واسه خودت اهنگ میزنی
بعدم که عاشق کنترلی و البته موبایل بعدم که دیدی لپ تاپ مامان پایین بیخیال کنترل شدی و حمله
من عاشق این عکست شدم که تازه یاد گرفته بودی از جایی بچسبی و سرپا واستیاز ارشیو عکسات تو لپ تاپ خاله شقایق پیداکردم رفته بودی زیر اینه شمعدون گیرکرده بودی قیافه ات این شکلی شده بود تابستونم بود این لباسم دایی جون با سلیقه خودش واست گرفته بود نه که خودش سربازه 9ماهت بود خوشگله مامانی سرباز کوچولو موشولو