خرابکاری هات
سلام پسر رویایی من عزیزکم امروز اولین خرابکاریش و کرد زد یکی از سینی های پذیرایی مامان و که با پیشدستی هاش ست بود و خیلی خشگل بود وشیکست فدای سرت خوشگلم
اقاجونم که با دست پر از سرکار اومد بهت یه سیب بزرگ قرمز داد تو هم با خوشحالی با اون 5 تا دندون کوچولویه نازت هی با حرص گازش میزدی اخرشم که حریف سیب نشدی زدی زیر گریه
ماه من امروز بعد از ظهر حسابی خوابیدی و گذاشتی مامان برای بابا دسر مورد علاقه اش شله زرد درست کنه حالا هم که بیدار شدی هی کشو های تلوزیون و خالی میکنی رو زمین منم که هی پشت بندت باید برم جمع کنم
راستی امروز کلا رو فاز باحالی می چرخیدی ... قطره های اهن و مولتی ویتامین و از رو میز کامپیوتر برداشتی اخه جوجویه من قدش به میز میرسه بعد هی میکوبیدیش به دیوار که بشکنه و حسابی حرص تو از مزه تلخش در می اوردی تا اینکه من سر رسیدم و نجاتشون دادم. بعدم میری میشینی جلویه بوفه خودت و تو اینه روبروش نگاه میکنی و برای خودت شکلک در میاری امروزم با کله داشتی میرفتی توش راستی تو الان یه دو هفته هست یاد داری بری در و باز کنی ببندی در کابینتا خلاصه هر جا در میبینی باز و بسته میکنی عشق من
میری ظرف برنج و درش و باز میکنی اول که زدی پیمونه برنج و شکستی خدارو رحم کرد شیشه تو دست و پا وچشت نرفت بعدم مشت مشت برنجا رو میریزی کف اشپزخونه الانم که دستمال کاغذی ها رو از جاش در میاری پخش میکنی رو فرش و دونه دونه میخوری ای وای از دست توکه من هیچ چیزه تزیینی دکوری رومیز نمیتونم بزارم ظرف شکلاتا رو خالی میکنی بعدم شکلاتا رو پخش میکنی زیر مبلا
بزرگترین استرس زندگیتم اینه که یکی از در بره بیرون تو پشتش گریه کنی اشکاتم مثله قطر ه های بارون رو گونه هات بغلطه