محمدطاها محمدطاها ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

♥๑بزرگــ ـ مـــرد کوچـ ـ ـکـ ـ ♥๑

خرابکاری هات

1391/9/5 21:01
245 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر رویایی منقلب عزیزکم امروز اولین خرابکاریش و کرد زد یکی از سینی های پذیرایی مامان و که با پیشدستی هاش ست بود و خیلی خشگل بود وشیکست گریهفدای سرت خوشگلمابرو

اقاجونم که با دست پر از سرکار اومد بهت یه سیب بزرگ قرمز داد تو هم با خوشحالی با اون 5 تا دندون کوچولویه نازت هی با حرص گازش میزدی اخرشم که حریف سیب نشدی زدی زیر گریهخنده

ماه من قلب امروز بعد از ظهر حسابی خوابیدی خمیازهو گذاشتی مامان برای بابا دسر مورد علاقه اش شله زرد درست کنه حالا هم که بیدار شدی هی کشو های تلوزیون و خالی میکنی رو زمین منم که هی پشت بندت باید برم جمع کنماوه

راستی امروز کلا رو فاز باحالی می چرخیدی ... قطره های اهن و مولتی ویتامین و از رو میز کامپیوتر برداشتی اخه جوجویه منقلب قدش به میز میرسه بعد هی میکوبیدیش به دیوار که بشکنه و حسابی حرص تو از مزه  تلخش در می اوردیزبان تا اینکه من سر رسیدم و نجاتشون دادم. بعدم میری میشینی جلویه بوفه خودت و تو اینه روبروش نگاه میکنی و برای خودت شکلک در میاری امروزم با کله داشتی میرفتی توش راستی تو الان یه دو هفته هست یاد داری بری در و باز کنی ببندی در کابینتا خلاصه هر جا در میبینی باز و بسته میکنی عشق من ماچماچخجالت

میری ظرف برنج و درش و باز میکنی اول که زدی پیمونه برنج و شکستی خدارو رحم کرد شیشه تو دست و پا وچشت نرفت استرسبعدم مشت مشت برنجا رو میریزی کف اشپزخونه الانم که دستمال کاغذی ها رو از جاش در میاری پخش میکنی رو فرش و دونه دونه میخوری ای وای از دست توابروکه من هیچ چیزه تزیینی دکوری رومیز نمیتونم بزارم ظرف شکلاتا رو خالی میکنی بعدم شکلاتا رو پخش میکنی زیر مبلا

بزرگترین استرس زندگیتم اینه که یکی از در بره بیرون تو پشتش گریه کنی اشکاتم مثله قطر ه های بارون رو گونه هات بغلطه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان حمید کوچولو
25 مهر 91 9:49
ماشالا شیطونیه واسه ی خودش خدا نگهش داره


شیما مامان درینا
30 مهر 91 9:26
محمد طاها مثل عروسکای پسر می مونه خیلی بامزه اس ماشالا .... فدای سرش مامانی حالا حالا ها مونده . اشکال نداره هر چی شکوند از جهیزیه خانومش کم کن